دردا که سوخت آتش سوزنده جان تو
- پژمرده شد ز جور فلک بوستان تو
کوتاه بود اگرچه تو را عمر در جهان
شد جنت ارم وطن جاودان تو
از صولت شهادت تو شیر مرد خرد
گشتند سربلند همه دودمان تو
هرکس شنید قصه جان دادن تو را
بگریست همچو ابر بهار از خزان تو
سردار اسعد آن یل فاتح اگر که بود
می داد بوسه ها به سر و بازوان تو
زین پس خورند ایل به هنگام حل و عقد
سوگند ها از روی ارادت به جان تو
عشقی که داشتی پی ایثار جان خویش
اینک به سیرعرش شده نردبان تو
سیل سرشک گشته ز چشمان ما روان
خم گشت چون که قامت سرو روان تو
محدوده ی زمین چو برای تو تنگ بود
بی حد و مرز کرد خدا آسمان تو
- ۰۰/۱۲/۱۸